شرح جاذبه
Kizkalesi ، که در ترکی به معنی "قلعه دوشیزه" است ، روستایی است که در سواحل جنوب شرقی ترکیه واقع شده است ، یکی از گرم ترین مناطق کشور. گردشگری انبوه هنوز به این مکان نرسیده است و طبیعت در اینجا قدمت خود را حفظ کرده است. با این حال ، دریای شفاف ، سواحل طولانی با ماسه طلایی خوب و آب و هوای معتدل این روستا ، که حداقل تا اکتبر امکان شنا در دریا را دارد ، هر ساله گردشگران بیشتری را به خود جذب می کند.
این شهرک بیش از دو هزار سال قدمت دارد ، اگرچه شهر باستانی کوریکوس قبلاً در محل شهرک قرار داشته است. در قرن دوم قبل از میلاد ، این یکی از پیشرفته ترین در منطقه بود. اما پس از حمله ویرانگر پادشاه ایرانی شاپور از سلسله ساسانیان ، زندگی در اینجا تقریباً متوقف شد. کوریکوس چندین بار بازسازی شد و بعدها به یکی از مراکز مسیحیت در سواحل مدیترانه تبدیل شد. در قرن یازدهم ، شهر قدرت قبلی خود را از دست داده بود و تقریباً از نقشه جهان محو شده بود. در این زمان بود که او توجه حاکمان بیزانس را به خود جلب کرد. آنها روستا را احیا کردند و در قرن چهارم قلعه کوریکوس را در حومه شرقی شهر مدرن ساختند. و در 1104 ، در جزیره ای کوچک واقع در 200 متری ساحل ، دریاسالار بیزانسی استوزایس قلعه کیزکالسی را ساخت. اعتقاد بر این است که قبلاً توسط جاده ای به سرزمین اصلی متصل می شد.
در این دوره ، دزدی دریایی در مدیترانه شکوفا شد و بسیاری از شهرهای ساحلی را تهدید کرد. از کشتی های دزدان دریایی و کوریکوس رنج می برد. سپس سخنران و وکیل معروف آن زمان ، چیچرو ، رئیس شهر شد. او در امور نظامی موفق بود و در مبارزه با دزدان دریایی عالی بود. او پیشنهاد داد که قلعه های "کوریکوس" و "کیزکالسی" را در یک سیستم دفاعی واحد قرار دهد. هنگامی که خطر حمله کشتی های دشمن به بندر وجود داشت ، زنجیره ای بین آنها کشیده شد که مانع از ورود کشتی ها به بندر شد.
در سال 1244 ، عروسی امپراتور بیزانس جان سوم و دختر فردریک دوم در این قلعه برگزار شد. امروزه ، تنها سه طبقه از ساختمان باقی مانده است ، اما کاملاً حفظ شده و کاوش جالب است.
افسانه ای بسیار زیبا با ویرانه های این قلعه در ارتباط است. روزی روزگاری ، پادشاه شهر کوریکوس صاحب یک دختر شد. او دختری بسیار زیبا و مهربان بزرگ شد ، هم مورد علاقه پدرش و هم اطرافیانش بود. همه چیز خوب بود تا اینکه یک فالگیر به شهر آمد. او برای پادشاه ثروتهایی خواند و سپس به کف شاهزاده خانم نگاه کرد و لرزید. شاه از چنین واکنشی ترسید و پرسید قضیه چیست؟ پیشگویی مجبور شد دلیل لرزش خود را بگوید - در کف دست او دید که دختر پادشاه در جوانی از مارگزیدگی می میرد. پادشاه پیر بسیار ناراحت شد و تصمیم گرفت به سرنوشت تقلب کند. او دستور داد برای شاهزاده خانم در وسط دریا قلعه ای بسازند ، به طوری که هیچ مار نتواند به او برسد. روزها گذشت و پادشاه و دخترش از زندگی خوشحال شدند. اما یک روز ، طبق معمول ، یک سبد میوه به قلعه آوردند. دختر دست خود را به سوی میوه های آبدار دراز کرد و مار او را گاز گرفت - اینگونه بود که پیش بینی خوش شانس به حقیقت پیوست.
امروزه قلعه در جزیره نام خود را به شهر در ساحل می دهد. می توانید با قایق به جزیره برسید. قایقران می توانند شما را با قایق و با پرداخت هزینه به قلعه ببرند. همچنین می توانید قایق اجاره کنید. همچنین می توانید با قایق رکابی تا قلعه شنا کنید.