شرح جاذبه
بسیاری از افسانه ها با Miskhor مرتبط هستند. افسانه های محلی در آثار متعدد روستا منعکس شده است. مجسمه ای با عنوان "سارق علی بابا و دختر آرزا" ، و همچنین مجسمه "پری دریایی" که روی صخره ای در نزدیکی ایستاده است ، همواره توجه گردشگران را به خود جلب می کند. پری دریایی و چشمه توسط A. Adamson ، مجسمه ساز برجسته اوایل قرن بیستم طراحی شده است.
طبق افسانه ها ، در زمان های قدیم او در روستای Miskhor Abiy-aka زندگی می کرد. او کلبه ای در نزدیکی دریا داشت و تمام روز را در تاکستان خود کار می کرد. همشهریانش به او احترام می گذاشتند ، زیرا ابی آکا مردی سخت کوش ، متواضع و صادق بود.
ابی آکا با دقت از خربزه و تاکستان مراقبت کرد ، آنها را از بیماری ها و خشکسالی محافظت کرد. اما بیشتر از همه به دخترش آرزا زیبا اهمیت می داد. روستاییان زیبایی آرزا را تحسین می کردند. پیرمرد علی بابا بیش از دیگران او را زیر نظر داشت.
بسیاری از همسفران به ابی آکا آمدند ، اما بدون هیچ چیزی برگشتند. همه افکار آرزا درباره پسری بود که او یک بار در چشمه ملاقات کرد. یک روز ، خواستگاران از آن شخص آمدند. والدین آرزا گریه کردند ، اما آنها موافقت کردند. آرزی بالاخره می خواست به دریا برود و از چشمه خداحافظی کند. او پایین رفت و با شنیدن صدای موج ، شروع به یادآوری دوران کودکی خود کرد.
دختر متوجه نشد که غریبه ها او را تماشا می کنند ، او ندید که چشمه از همه طرف محاصره شده است. دزدان دریایی غنیمت ارزشمند خود را گرفتند و به سمت قایق دویدند. سپس علی بابا پیروز شد: اسیر خود را به قصر سلطان می فروخت و مقدار زیادی طلا دریافت می کرد.
ابی آکا به فریاد آرزا شتافت ، مهمانان و داماد به دنبال او دویدند. اما آنها دیر رسیدند ، قایق علی بابا عازم استانبول بود. گریه در روستا بود ، همه برای آرزا متاسف شدند. نه تنها مردم برای آرزی مشتاق بودند. چشمه مورد علاقه او خشک است.
آرزی را به بازار بردگان در استانبول آوردند. علی بابا اینجا هم خوش شانس بود. این دختر توسط خواجه ها از قصر سلطان خریداری شد. آرزی در حرمسرای سلطان بسیار دلتنگ بود ، همه روزها گریه می کرد ، از زنان ، خواجه اجتناب می کرد. قدرتش در حال ذوب شدن بود. به زودی پسری برای او متولد شد ، اما این باعث آرامش او نشد. پس از گذشت یک سال از دزدیده شدن دزدان ، آرزی به همراه فرزندش از برج سراگلیو بالا رفتند و خود را به آبهای بسفر انداختند. و در همان عصر ، یک پری دریایی با یک کودک برای اولین بار به چشمه Miskhor آمد.
از آن زمان ، سالی یک بار ، دقیقاً در روزی که آرزی ربوده شد ، چشمه قوی تر جریان داشت و در همان لحظه یک پری دریایی از آب ظاهر شد. او آب چشمه را نوشید ، در ساحل نشست ، با نهر بازی کرد ، سنگها را نوازش کرد و با ناراحتی به روستای زادگاه خود نگاه کرد. و سپس دوباره در آب فرو رفت و برای یک سال کامل ناپدید شد.